بخون و تامل کن ...
داستان بسیار جالب بخوانید تا عبرتی باشه???????????? مرد فقيرى بود که همسرش از ماست کره مى ساخت و او آنرا به يکى از بقالى هاي شهر مى فروخت ، آن زن کره ها را به صورت دايره هاي يک کيلويى مى ساخت. مرد آنرا به يکى از بقالى هاي شهر مى فروخت و در مقابل مايحتاج خانه را مى خريد. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصميم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود. او از مرد فقير عصبانى شد و روز بعد به مرد فقير گفت: ديگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان يک کيلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن 900 گرم است. مرد فقير ناراحت شد و سرش را پايين انداخت و گفت: ما ترازويي نداريم ؛ بنابراين يک کيلو شکر از شما خريديم و آن يک کيلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار داديم . مرد بقال از شرمندگي نميدانست چه بگويد … يقين داشته باش که: به اندازه خودت براي تو اندازه گرفته مي شود…